طنز گونه
و یا هم اندکی تند و به زبان دور از ادب نوشتم که یازده وکیل غزنی چنین است و چنان
است. دوستانی رنجیدند و دوستانی هم ممکن خوش شده باشند. نیازی نیست نامی از آنان بگیرم
اما لازم است در ادامه این پُستم چند نکته را ذکر کنم:
1.
بگذاردید از سادهترین گفتهها شروع
کنم: هیچ انگشتی با انگشتی برابر نیست. هیچ وکیلی هم با وکیلی برابر نیست. نباید همیشه
همگان را تحت حکم یک فعل گرد آورد. نباید هم متملق بود. یازده وکیل را همگان میدانند
و میشناسند. کی کارده و نکرده را هم میشناسند. یک عده برای ارباب بالاتر از خودش کار
کرده است و یک عده هم وکیل خاص برای یک مردم خاص و حتا افراد خاص بوده اند. در این
میان عدهای تنها وکیل برای مردمی فراتر از قومش و فراتر از جغرافیای تباریاش (منظورم
همان ولسوالی یا منطقهی که بدان تعلق دارند است) بوده است. بگذارید در اینجا اسم
ببرم. هیچ پیوندی و هیچ خویش و خالگیِ با هیچ کدامش ندارم و نیز این هم مهم نیست بگویم
من به کدام ولسوالی غزنی ارتباط دارم. میگذارم شما قضاوت کنید. از نقطههای ضعف بگذرید.
در میان یازده وکیل غزنی تنها وکیلی که میشود گفت وکالت کرده است، عارف رحمانی است.
دوستانم ممکن بگوید خود زنی کردهام یا هم تملقِ به دیگران اما باید گفت نباید خوب
و بد را در یک ترازو گذاشت. وقتی در خوابگاه کابل اتفاقی رخ میدهد رحمانی اولین کسی
است که خودش را میرساند؛ تنها در یک مورد آقای اخلاقی پیشتر از ایشان رسیده است.
وقتی دانشجویان هشت روز اعتصاب غذایی کردند، رحمانی در بدترین شرایطی که ممکن هر لحظه
خودش راهی دادستانی بشود، در کنار دانشجویان ایستاد و دفاع کرد از حق دانشجویان. دستش
درد نکند و فکر کنم ما هم آنقدر ناشکر و ناسپاس نخواهیم بود تا از یاد ببریم. جدا از
اینکه دفترش هر روزه شاهد ملاقاتهای مردمی است؛ تنها وکیلی که کارش و رفتارش به وکالت
میماند. این مثالها را مشت نمونه خروار آوردم. کجایند بقیه از این وکلای مردم غزنی؟
2.
وکالت فقط پاسپورت و عریضه بردن به
وزارتخانهها نیست. وکالت چیزهایی دیگری هم در کنار اینها دارد. بعضیها تنها اکتفا
کردهاند به همین دو چیز و معاش بگیر از پارلمان. من به رفاقت شخصی و رقابت شخصی آدمها
و مخصوصاً مالستانیهای خودم کاری ندارم. در یک مورد شجاعت رحمانی برایم قابل قدر است.
حداقل صدایش را از پارلمان میشنویم و میبینیم. اینها را نگویید در دفاع از وی نوشته
میکنم. ممکن رحمانی ضعفهایی هم داشته است که من بیخبرم یا من ننوشتهام. بنابر این
تحت یک حکم قرار دادن همهی وکلای غزنی را میشود جفا هم خواند. بیانصافی من هم دخیل
است. بابت این مقصرم اما باز هم به همان حرف اولم هستم که بعضی از وکلای غزنی را نمیشود
وکیل گفت. بیاییم بررسی کنیم از زمان وکالت بعضیها تا بحال به چند مورد از گفتهها
و وعدههای سر خرمن دوران کمپاین شان عمل کردهاند و چه دست آوردی برای مردمی که برای
شان رای داده است، دارند. حال که زمان آخر شده و انتخابات دیگر در پیش رو داریم بعضیها
شروع کردهاند به عکس یادگاری گرفتن در کنار پشتکانکوریها تا باشد که منت بار کرده
باشند.
3.
نقد سازنده است و نقد آدمهای جامعه
را متوجه اعمالش میسازد. وکیل هم عضو جامعه است و باید نقد شود. وکیل را باید با نقد
متوجه کارهایش ساخت. وکیل باید به پاس رای مردم خادم مردمش باشد. متأسفانه از یازده
وکیل غزنی در طول چهار سال تنها افرادی معدودی از میان شان و یا تنها گاهی یک شخص را
میشود نام برد که نسبت به مردمی که برایش رای داده است، مسوولیتاش را ادا کرده باشد.
در این میان وکلای هم بوده است که از خدمتش کرده زیانش بیشتر بوده است؛ هما سلطانی
نماینده مردم مالستان.
4.
در دنیا روابط و وابستگیهای سیاسی
در نقش افراد، کار و رفتار افراد، صلاحیت افراد و میزان کامیابی و ناکامی افراد مهم
است. یازده وکیل غزنی هم در واقعیت امر هر یک وابسته به یک جناح خاص سیاسی است؛ شاید
استثنا باشد و شاید هم نباشد. اما در غزنی چنین نبوده است. در میان وکلای غزنی جنرال
قاسمی با قاطعیت تمام در خیلی موارد ایستادگی کرده است و باز هم رحمانی را مثال میزنم
که در مواردی خاصی بوده است که قاطعانه ایستاده است. اما بقیه یا برای رضایت دل ارباب
کابلیاش یا هم برای خراب نشدن رفاقت خودش مردمش را قربانی اهداف خودش و نفع شخصی خودش
کرده است. اینها کسانی هستند که در هنگانه کمپاین انتخاباتیشان باغهای سرخ و سبزی
را به مردم نشان داده و با این در و آن در زدن شان وکیل شدهاند. در طول همین چهار
سال کدامش سخن از بیکفایتی والی غزنی در رسانهها زده اند؟ کدامش خواسته است صدای
مردمش شود؟ تا بحال چند بار اقدام کردهاند درباره تأمین امنیت راه قرباغ-جاغوری. بعضی
از این وکیل صاحبها تنها برای دفتر بردن و پول به جیب خودن زدن در انتخابات سوم ریاست
جمهوری افغانستان فعالتر از همه بوده است.
5.
در خصوص دوستانی مالستانی که ممکن
از من بپرسند و یا عرض شخصیام را بپرسند، بگویم که این نوشتار هیچ عرضی را دنبال نمیکند
و نیز در پی عرض خاصی یا و هم سادهتر بگویم، در پی تخریب شخصیت کسی نیست. من با هیچ
وکیل مشکل ندارم و نمیخواهم داشته باشم. به عنوان یک عضو از جامعهای مالستان و غزنی
حق دارم چیزی را در باب وکیل و مردمم بنویسم. نیز حق دارم بپرسم. حالا که دوران وکالت
این وکلا هم دارد به پایانش نزدیک میشود یک عده در پی عکس یادگاری گرفتن هستند و در
مسایل چون فاتحه و یا هم سایر اجتماعات، همه فن حریف روزگار خود را جلوه میدهند. بیاییم
زمینه را برای نخبهگرایی و کشف استعدادهای دیگر نیز فراهم کنیم. از ارباب بازی و
رفاقت گرایی بیرون شویم و در آیندهها متوجه باشیم تا افرادی که وکیل ما میشود، حساب
شده و وزن شده وکیل شود.
6.
نوشتن بدون شک خالی از معنا و تاثیر
نیست؛ ادعا نمیکنم نوشتن من تاثیر و معنا دارد. ممکن دلی را رنجور کند و ممکن دلی
را شاد. ولی هدف من بدون شک این کار نیست تا بخواهم کسی را رنجور بسازم و کسی را با
نوشتهام وصف کنم. من مینویسم و فسبوک هم دست مرا نمیبندد. چیزی که عیان است چه حاجت
به بیان است.
یادداشت:
نام بردن از بعضیها و برجسته سازی نقاط قوتش به معنای وابستگی و جانبداری نیست بلکه
برای من حقیقت است. امیدوارم سوتفاهمی برای دوستان پیش نیاید. بابت نوشتهای قبلی و
بیانصافی خودم مقصرم. اما این تقصیر بر رای من تاثیر گذار نخواهد بود.
به امید یک
آیندهای که دیگر تکرار نکنیم گذشتههای مان را!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر