۹ تیر ۱۳۹۴

ما هزاره‌ها

ما هزاره‌ها!
یکم: ما هزاره‌ها مردمان سخت‌کوش و پُر کاری هستیم. دور نمی‌رویم، همین ‏جنرال مراد، را نگاه کنید. همیشه گره مشکل به دستان توانای وی باز می‌شود. مراد است که سیاسیون افغانی‌تبار را به مراد دلش می‌رساند اما هیچ‌گاه خود به مراد دلش نمی‌رسد. شاید در این میان دلایل ذیل بتواند کمک کند تا درک کنیم چرا مراد به مراد دلش نمی‌رسد:
الف: گویا مراد سابقه کمونستی دارد. کمونست‌ها سر و سِری با شوروی داشته است و شوروی با امریکا مشکل دارد. بنابران امریکا نمی‌خواهد یک کمونست در قدرت سکان دار باشد.
ب: مراد به مراد دلش نمی‌رسد زیرا رهبران شریک قدرت در جامعه هزاره نمی‌خواهند مراد را به مراد دلش برسانند. دلیلش شاید این باشد که جنرال دست رهبر را نبوسیده و خاک پای رهبر را سرمۀ چشم نمی‌کند.
ج: اگر مراد کلان شود، ممکن رهبر شود و رهبر شدن مراد مرگ سیاسی رهبران آخوند‌مآب هزاره است.
دوم: ما هزاره‌ها در طی چهارده سال گذشته قدرت خوبی برای تبریک گویی و شال و چپن بردن برای مقامات را داریم. از حاجی رمضان گرفته تا همه و حتا نسل تحصیلکرده و باسواد هزاره. بنابراین ما هزاره را نگه می‌دارند تا چنین باشیم و اگر ما هزاره‌ها نباشیم، دفاتر مقامات خالی از گل و تبریکی خواهد بود.
سوم: ما هزاره‌ها به اندازه کافی، بیش از حد، توانایی سر و صدا و آه و ناله را داریم. یعنی به اندازه کافی تابع احساسات خود هستیم و بنابراین همیشه در طول تاریخ ما را با احساس کودکانه‌ای ما فریب داده اند. در سیاست با ما عاطفی رفتار کرده اند و در قدرت نیز ما را چنین جای داده اند. بگذارید مثال بدهم: برای این که بتوانند آنچه را می‌خواهند اعمال کنند و نقشۀ شان را بدون جنجال پیاده کنند، اندکی احساسات ما هزاره‌ها را با رفتارهای ضد مذهبی، قومی و سمتی قلقلک می‌دهند. آن زمان ما به جاده ها ریخته و یا «امام زمان غریب» گویان خاک عالم را بر فرق سر مان می‌پاشیم. وقتی هم احساسات فروکش کرد، می‌بینیم که کارد به استخوان رسیده و دیگر چاره‌ی برای برگشت نیست.
چهارم: ما هزاره‌ها توصیف گران خوبی برای سیاسیون و کارهای اندکی نامآنوس در جامعه هستیم. بگذارید مثال بدهم: جنرال رازق برای پیاده سازی اهدافش به زابل می‌رود و یک شعار کوچک برای ما هزاره ها صادر می‌کند، آنهم از وی قهرمان سنگین وزنی می‌سازیم که گویا هفت پشت ما را زندگی بخشیده است. در کمپاین‌های انتخاباتی هم چنان سکوی تبلیغات هر تیم، در دست هزاره‌ها بود و هزاره‌ها در بدل پول تا توانستند گلو دریدند و به جان همدیگر تیغ کشیدند. اما بعد از پیروزی شدن مخالفان بر حق حکومت وحدت ملی و معترض بر کار حکومت.
فرخنده در آتش جهالت می‌سوزد، پیکرش را دختر هزاره به قبرستان حمل می‌کند، اما در خانه خود هزاره شکیلا در برابر چشمان هم نوع خودش و هم جنس خودش، مورد تجاوز قرار می‌گیرد و پرده دریده می‌شود، آن زمان ما درک نداریم.
همین روضۀ کوتاه مساعد حال امروز مجلس است و می‌پردازم به یک مسئله دیگر.
***
ما هزاره‌ها در طول تاریخ و در زمان اکنون، قادر به تشخیص منافع سیاسی و اجتماعی خود نشده و نتوانسته‌ایم با جریان ها، حکومت، سیاست مداران و کشورهای همسایه و جهان، رابطۀ خوب و دوامدار و قابل اعتماد برقرار کنیم. در زمان اکنون هزاره تنها مردمی است که در افغانستان بدون پشتوانه خارجی زندگی پر مشقتی را پشت سر می‌گذارد. در طول چهارده سال نیز، هزاره‌ها تا توانستند در لاک مذهب و قومیت بخزند و بچسپند، اما بجای این کار هیچ تلاشی برای یافتن یک حامی بیرونی نشدند. برای خیلی از هزاره‌ها ایران منجی روز رستاخیز است و امام زمان هزاره در ایران زندگی می‌کند. هزاره در کابل بالاتر از خودش عکس خمینی را آویزان می‌کند و روحانیون هزاره با دستاویز قم هزاره را به اسارت خمینیست‌ها قرار داده و جایگاه سیاسی هزاره‌ها را هم در مناسبات قدرت در داخل و هم در نزد خارجی ها، بی ارزش ساخته است. هزاره‌ها مدعیان و نوحه سرایان خوبی برای تاریخ ظلمت شان شده و فراموش کرده اند که چه‌کاری بکنند تا دیگر خاطرات دوران ظلمت تکرار نشود.
اگر هزاره بتواند سر از لاک ایران بیرون کند و هویت قومی و ملی‌اش را جدا از هویت مذهبی‌اش تعریف کند، بدون شک مورد توجه جامعه جهانی قرار می‌گیرد؛ در جهانی که تمام قدرت‌های سیاسی و اقتصادی در برابر ایران ایستاده است، هزاره لبیک گویان سینه چاک ایران هستند و از محرم وارداتی گرفته تا قدس و سال روز ارتحال ملکوتی حصرت اما خمینی را تجلیل می‌کنند.
امیدوارم در فصل جدیدی از تاریخ سیاسی افغانستان، حداقل نسل تحصیلکرده، هزاره‌ها با درک دقیق از وضعیت کنونی شان، بتوانند راه درست تری را انتخاب نموده و برای یافتن حامی خارجی بغیر از ایران اسلامی تلاش کنند.
هزاره اگر مطیع ایران هم باشد، باید قبول کند که ایران از هزاره هرگز حمایت نکرده و نخواهد کرد. حاصل سینه چاکی هزاره برای ایران را امروزه کسان دیگری مثل عیسی حسینی مزاری و عالمی بلخی می‌خورند. آن وقت هزاره در بامیان و دایکندی و غزنی سر بریده می‌شود و گیروگان می‌روند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر